آراستگى به خوشخویى
این که گفته مىشود حسنات اخلاقى و خصایل مثبت نفسانى سبب نجات انسان در دنیا و آخرت است، سخنى به حق و کلامى بر اساس صدق و راستى است.
بسیار اتفاق افتاده که برخى از حسنات اخلاقى در برخى از کافران و مشرکان عامل نجات آنان از اعدام و روى آوردنشان به اسلام و سبب نجاتشان در آخرت شده است.
مگر نه این که تعدادى از بت پرستان، و عقیدهمندان به معبودهاى باطل به دعوت پیامبران پاسخ گفتند و از آلودگى بت پرستى و بىدینى درآمدند و به طهارت و پاکى معنوى آراسته شدند، آیا روى آوردنشان به دعوت پیامبران عاملى جز تواضع و فروتنى در برابر حق بوده است؟
مگر تواضع وفروتنى رشتهاى از حسنات اخلاقى وزیبایىهاى معنوى نیست؟
وقتى حسنات اخلاقى در دنیا عامل نجات باشد، یقیناً نجاتبخشىاش در آخرت که زمان جلوهى کامل رحمت خداست بیشتر است.
امیرالمؤمنین علیه السلام که به فرمودهى قرآن مجید در آخرین آیهى سورهى رعد همهى دانش کتاب نزد او بوده «1»، و در یک کلمه، علم او متصل به علم حضرت حق است، و پس از پیامبر هیچ انسانى هم چون او قواعد و مایههاى تربیتى و معارف الهى و انسانى را بیان نکرده است و باید انصاف داد که نمونهى راهنمایىهایش در هیچ یک از فرهنگهاى بشرى هرچند از مایههاى معنوى برخوردار باشد یافت نمىشود، دربارهى حسنات اخلاقى مىفرماید:
رَأسُ الإیمانِ حُسنُ الخُلقِ وَالتَحلّى بالصِدق «2»
. سر ایمان حسنات اخلاقى و آراستگى به صدق و راستى است.
راستى عجیب است انسان با نماز و روزه و حج و زکات و خمس و صدقه که وظیفهى بندگى اوست خداگونه نمىشود، ولى با آراسته شدن به حسنات اخلاقى در حقیقت جلوهگاه صفات حضرت رب و به تعبیر دیگر خداگونه مىشود.
تعبیر از حسنات اخلاقى و آراستگى به صدق به سر ایمان تعبیر عجیبى است. بدن داراى اسکلتى منظم و دست و پا و شکم و شهوت و خون و گوشت و رگ و پى و عصب و پوست است، ولى حیات او مرهون سر اوست، اگر سر را از بدن جدا کنند حیاتى باقى نمىماند، همین گونه اگر جاى حسنات اخلاقى و صدق و راستى در وجود انسان خالى باشد از ایمان هم خبرى نخواهد بود، و در نتیجه انسان از انسانیت که هویت و تشخّص او به آن است محروم مىماند و به قول قرآن «کَالْأَنْعامِ» مىشود و به قول امیرالمؤمنین علیه السلام:
فَالصُّورَةُ صُورَةُ إنسانٍ وَالقَلْبُ قَلبُ حَیَوانٍ «3»
. صورتش صورت انسان ولى از نظر باطن و سیرت حیوان است.
امیرالمؤمنین علیه السلام صبر در امور را هم تشبیه به سر فرموده، چنان که در روایت آمده است:
والصَّبرُ فِى الأمورِ بِمَنزِلَةِ الرَأسِ مِن الجَسَدِ، فَإذَا فَارَقَ الرَّأسُ الجَسَدَ فَسَدَ الجَسَدُ، وَإذا فَارَق الصَّبرُ الأمورَ فَسَدَتِ الأُمُورُ «4»
. استقامت و پایدارى در امور و نگاه داشتن خویش در مرزهاى معنوى و مقررات دینى به منزلهى سر نسبت به بدن است، هنگامى که سر از بدن جدا شود، بدن فاسد مىگردد، و زمانى که صبر از خیمهى امور رخت بربندد امور با رنگ گرفتن از هواى نفس و شیطان فاسد مىشود.
حضرت سجاد علیه السلام نیز صبر را نسبت به ایمان به منزلهى سر براى بدن دانستهاند:
الصَّبرُ مِن الإیمانِ بِمنزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الجَسَدِ وَلَا إیمانَ لِمَنْ لَاصَبْرَ لَه «5»
. صبر نسبت به ایمان هم چون سر نسبت به بدن است و براى کسى را که در برابر حوادث تلخ و شیرین و اقبال و ادبار دنیا صبر و پایدارى نیست، ایمان نیست.
ارزش تحصیل ادب
چه مطلب شگفت آورى است که از امام به حق ناطق حضرت صادق علیه السلام روایت شده است که ارزش آداب انسانى و حسنات اخلاقى به اندازهاى است که اگر دو روز عمرت را به تأخیر انداختند، یک روزش را براى تحصیل حسنات و آداب بگذار، نه براى نماز و روزه و حج و روز دیگرش را براى کمک گرفتن از حسنات براى مرگى آبرومند و معنوى:
إن أُجِّلَتْ فِى عُمُرِکَ یَوْمَینِ فَاجْعَل أحَدَهُما لِأَدَبِک لِتَسْتَعِینَ بِهِ عَلَى یَومِ مَوتِکَ «6»
. اگر دو روز عمرت را به تأخیر انداختند، یکى از آن دو روز را براى به دست آوردن ادب که حسنات اخلاقى و حقایق معنوى است قرار داده تا به وسیلهى آن براى روز مرگت یارى بجویى.
ادب و آراستگى و حسنات اخلاقى وقتى بر صفحهى باعظمت وجود انسان نقش مىبندد، انسان احساس شرافت و بزرگوارى و ارزش و کرامت مىکند و چون دریایى از خصلتهاى مثبت و ملکات معنوى را با خود دارد، دنیا و عناصرش در دیدهى او کوچک مىنماید و به همین سبب خود را به امور مادى هرچه باشد و هرچند باشد نمىفروشد، بلکه دنیا و عناصرش را نیز مطابق با مقررات قرآن و آثار اهل بیت علیهم السلام براى بیشتر کردن کرامت و شرافتش به کار مىگیرد.
از حضرت سجاد علیه السلام روایت شده است:
مَن کَرُمَتْ عَلَیهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَیهِ الدُّنیا «7»
کسى که احساس شرافت و بزرگوارى مىنماید، دنیا نزد او خوار و بىمقدار است.
آرى، کسى که دریایى بىساحل از شرافت و کرامت و زیبایىهاى اخلاقى را با خود دار حکومت دنیایى و امارت بردم اگر در دست او همراه با عدالت ورزى نباشد در نظرش از کفش کهنه و پارهاى که جز خودش حوصلهى وصله بر آن را ندارد خوارتر و حقیرتر است و این ارزیابى از شخصیتى الهى و ملکوتى که همهى هستى گنجایش عظمتش را نداشت چون امیرالمؤمنین علیه السلام است، همان انسان والایى که وقتى اهل تقوا و اولیاى الهى را براى صحابى بزرگوارش معرفى مىکند، در بخشى از گفتارش مىفرماید:
عَظُمَ الخَالِقُ فِى أنفُسِهِم فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِى أعیُنِهِم «8»
آفرینندهى هستى در باطنشان عظیم و غیر او در دیدگانشان کوچک و حقیر است.
زیبایىهاى اخلاقى از دیدگاه لقمان حکیم
حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام در ضمن توضیح و تفسیر عقل و بیان جنود و لشکر این نعمت بىنظیر و اشاره به منافع این گوهر و درّ گرانمایه عرصهى هستى براى شاگرد کم نظیر مکتب اسلام، آگاه خبیر و داناى بصیر، هشام بن حکم از قول لقمان حکیم آن یگانهى فرزانه، که پروردگار مهربان او را به خاطر آراسته بودنش به حسنات اخلاقى به مقام حکمت برگزید در نصیحت به فرزندش روایت مىکند که به فرزندش فرمود:
تَواضَعْ لِلحَقِّ تَکُنْ أعقَلَ النّاسِ وَإنَّ الکَیِّسَ لَدَى الحَقِّ یَسیرٌ. یَا بُنَىَّ! إنَّ الدُّنیا بَحرٌ عَمِیقٌ قَد غَرِقَ فِیها عالَمٌ کَثِیر، فَلْتَکُن سَفِینَتُکَ فِیهَا تَقوَى اللَّهِ، وَحَشْوُهَا الإیمانَ، وشِراعُهَا التَوَکُّلَ، وَقَیِّمُها العَقلَ، وَدَلیلُهَا العِلمَ، وَسُکَّانُهَا الصَّبرَ «9»
در برابر حق تواضع و فروتنى کن تا عاقلترین مردم به حساب آیى و بىتردید انسان زرنگ و زیرک نزد حق بىمقدار و اندک است؛ زیرا ارزش انسان در تواضع به حق است نه زیرکى و زرنگى. پسرم! دنیا دریایى ژرف و عمیق است، خلق بسیارى در آن غرق شدهاند، پس باید کشتى تو در این دریا براى رسیدن به ساحل نجات تقواى الهى و پرهیزکارى باشد، و بارش ایمان، و بادبانش توکل، و ملاحش عقل، و قطب نمایش علم، و سکانش استقامت و صبر.
در این قطعهى ناب به حقایقى سعادتبخش و واقعیاتى باارزش چون تواضع و تقوا، ایمان، توکل، عقل، علم و صبر اشاره شده است که هر یک از آنها به تناسب این نوشتار نیاز به توضیح دارد.
تواضع
تواضع و فروتنى که از زیباترین خصلتهاى اخلاقى است حالتى در باطن است که انسان را وادار مىکند در برابر خدا و پیامبران و امامان و اولیا و مردمى که شایسته هستند به آنان تواضع شود نرمى نشان دهد و به خواستههاى ثمربخش آنان گردن نهد و حق را در همهى شؤونش بپذیرد.
تواضع حالتى ضد کبر است؛ کبر یعنى: آن مایهى آلودهاى که از آن ابلیس به وجود مىآید و شیاطین جنى و انسى از آن شکل مىگیرند، و چون در زمامدارى قرار گیرد او را تبدیل به فرعون مىکند، و چون سراغ ثروتمندى رود وى را به
صورت قارون نمایان مىکند، و هنگامى که در مردم قرار گیرد از آنان فاسد و مفسد و یاغى و طاغى و مجرم و منافق و مشرک و کافر مىسازد.
به راستى تواضع و فروتنى سر رفعت انسان را به عرش محبوبیت نزد خدا و خلق خدا مىرساند، مردم از متکبر فخرفروش طبیعتاً نفرت دارند و از متواضع خاکسار با جان و دل استقبال مىکنند.
داستانى از تواضع امیرالمؤمنین علیه السلام
حضرت امام عسکرى علیه السلام مىفرماید: آگاهترین مردم به حقوق برادران دینى و سختکوشترینشان در برآوردن حاجات آنان، برترینشان از نظر شأن و مقام نزد خدا هستند و هرکس در دنیا به برادران دینىاش تواضع و فروتنى کند نزد خدا از صدیقین به شمار مىآید و شیعهى به حق على بن ابى طالب علیه السلام است.
سپس حضرت عسکرى علیه السلام مىفرماید: دو برادر دینى على علیه السلام- پدر و فرزندى- مهمان آن حضرت شدند. امام براى خدمت به آنان برخاست و مقدمشان را گرامى داشت و هر دو را بالاى مجلس نشاند و روبروى آنان نشست، سپس فرمان داد براى هر دو غذا آوردند و آنان از آن غذا خوردند.
آن گاه قنبر طشت و آفتابه و حولهاى آورد و خواست دست پدر را بشوید، حضرت از جا جست و آفتابه را از دست قنبر گرفت تا آب روى دست آن مرد بریزد. مرد دستش را به خاک مالید و گفت: یا امیرالمؤمنین! خدا مرا ببیند که تو بر دست من با این مقام و عظمتت آب مىریزى؟! حضرت فرمود: بنشین و دستت را بشوى؛ زیرا خدا تو را و برادر دینىات را مىبیند که در این زمینهها امتیازى به تو ندارد و در خدمت به تو فضیلتى براى او نیست، برادر دینىات مىخواهد با شستن دست تو در بهشت زمینهى خدمت به نفع خودش فراهم سازد، آن هم خدمتى دهها برابر عدد اهل دنیا و بر شمار خدمتکارانى که در دنیا هستند!
پس مرد نشست و على علیه السلام به او گفت: تو را به حقى که از من مىشناسى و آن را عظیم و بزرگ مىشمارى و تواضعى که براى خدا دارى تا به آن پاداشت دهند سوگند مىدهم که مرا به آنچه که از خدمتم به تو افتخارت دادهاند واگذارى و آنچنان با آرامش دستت را به وسیلهى من بشویى که گویا قنبر آب روى دستت مىریزد!
آن مرد تسلیم تواضع على علیه السلام شد و دستش را با آب ریختن امیرالمؤمنین علیه السلام شست. وقتى کار تمام شد آفتابه را به فرزندش محمد بن حنفیه داد و فرمود:
پسرم اگر فقط فرزند این مرد مهمان من بود من خود آب به روى دستش مىریختم ولى خداى عزّ و جلّ نمىپسندد که بین پدر و پسر را چون با هم هستند فرق نگذارم، پدر به روى دست پدر آب ریخت و باید در این موقعیت پسر روى دست پسر آب بریزد. پس محمد حنفیه به روى دست پسر آب ریخت و پسر دستش را شست. آن گاه حضرت عسکرى علیه السلام فرمود: کسى که على علیه السلام را در تواضع و فروتنى پیروى کند شیعهى واقعى او است «10».
حضرت صادق علیه السلام از پدرانش روایت مىکند:
إنّ مِن التَّواضُعِ أن یَرضَى الرَّجُلُ بِالمَجلسِ دُونَ المَجلسِ، وأن یُسلِّمَ عَلى مَن یَلقى، وَأن یَترُکَ المِراءَ وإن کانَ مُحِقّاً، وَلَا یُحِبُّ أن یُحمَدَ عَلَى التَّقْوَى «11»
بخشى از تواضع به این است که انسان در هر مجلسى وارد شد هرجا که جا هست بنشیند و براى خود جاى نشستن خاصى را در نظر نداشته باشد، و هرکه را ملاقات مىکند به او سلام دهد، و جدال و ستیز در سخن را واگذارد، گرچه حق با او باشد، و دوست نداشته باشد که او را بر تقوایى که دارد ستایش کنند.
امام صادق علیه السلام فرمود:
التَّواضُعُ أصلُ کُلِّ خَیرٍ نَفیسٍ وَمَرتَبةٍ رَفِیعَةٍ، وَلو کَانَ لِلتَّواضُعِ لُغَةٌ یَفْهَمُهَا الخَلْقُ لَنَطَق عَن حَقایِقِ مَا فِى مَخفیّاتِ العَوَاقِبِ، وَالتَّوَاضُعُ مَا یکونُ للَّهِ وفِى اللَّهِ وَمَا سَواهُ مَکرٌ، وَمَن تَواضَعَ للَّهِ شَرَّفَهُ اللَّهُ عَلى کَثیرٍ مِن عبادِهِ «12»
. فروتنى ریشهى هر خیر باارزشى است و مرتبه و مقام بلندى است، اگر براى تواضع لغتى وجود داشت که مردمان آن را مىفهمیدند، هر آینه از حقایق آنچه در پنهان سرانجامها بود سخن مىگفت و تواضع آن است که در راه خدا و براى خداست و جز آن مکر و حیله است و کسى که براى خدا تواضع کند، خدا او را بر بسیارى از بندگانش شرافت مىدهد.
تواضع محمد بن مسلم
محمد بن مسلم چنان که در کتابهاى رجال آمده از اعاظم اصحاب حضرت امام باقر و حضرت امام صادق علیهما السلام و از راویان حدیث و بسیار مورد اطمینان و انسانى عادل است که روایات اهل بیت او را جزء مقربان و صدّیقان دانستهاند.
ابونصر مىگوید: از عبداللَّه بن محمد بن خالد دربارهى محمد بن مسلمپرسیدم؟ گفت: مردى بسیار بزرگوار ولى از نظر مال دنیایى تنگدست بود، امام باقر علیه السلام به او فرمود: اى محمد! فروتنى پیشه کن. زمانى که به کوفه بازگشت ظرفى بافته شده از نى که معمولًا در آن خرما مىریختند پر از خرما با ترازویى برداشت و کنار در مسجد جامع نشست و صدایش را به خرمافروشى بلند کرد.
عشیرهى او نزدش آمدند و گفتند: با این کارى که پیشه کردهاى ما را رسوا ساختى این کار در شأن تو و قبیلهى ما نیست. گفت مولایم حضرت باقر علیه السلام مرا به یکى از خصلتهاى اخلاقى و حسنات نفسى که تواضع است فرمان داده و من هرگز با پیشوا و رهبر الهىام مخالفت نمىورزم و اینجا را ترک نمىکنم تا از فروش همهى خرما آسوده شوم. قبیلهاش به او گفتند: اکنون که براى خود از شغل و کسب چارهاى نمىبینى، پس در میان بازار آسیاب داران برو و آسیاب و شترى براى آسیا کردن گندم و جو آماده کن.
تواضع شگفتآور پیامبر
امام صادق علیه السلام مىفرماید: مردى بیابانى نزد پیامبر اسلام آمد و گفت: اى پیامبر خدا! با این ناقهات با من مسابقه مىدهى؟ حضرت با او مسابقه داد و مرد بیابانى مسابقه را برد. پیامبر به او فرمود: شما شتر مرا بالا بردید، خدا دوست داشت که آن را پایین بیاورد، کوهها در برابر کشتى نوح گردنکشى کردند و کوه جودى نهایت تواضع را از خود نشان داد، خدا هم کشتى نوح را بر آن فرود آورد «13».
و نیز امام صادق علیه السلام مىفرماید:
رسول خدا شب پنج شنبهاى در مسجد قبا افطار کرد، پس از افطار فرمود آیا آبى براى خوردن یافت مىشود؟ اوس بن خولى انصارى قدحى بزرگ از آب مخلوط با عسل براى حضرت آورد، هنگامى که لب به آن قدح زد قدح را از لب مبارک دور کرد و فرمود: دو آشامیدنى است که به یکى اکتفا مىشود، من این مخلوط را نمىخورم و بر مردم هم حرام نمىکنم ولى براى خدا فروتنى مىنمایم؛ زیرا هرکس براى خدا فروتنى کند خدا او را رفعت مىدهد و هرکس تکبر ورزد خدا او را پست مىنماید، و کسى که در معیشتش میانهروى پیشه کند خدا به او روزى مىبخشد و کسى که ولخرجى کند خدا او را محروم مىنماید، و کسى که بسیار یاد مرگ کند خدا به او محبت مىورزد «14».
امام صادق علیه السلام فرمود: خدا به داود وحى کرد:
یَا دَاوُدَ کَما أنّ أقرَبَ النَّاسِ مِنَ اللَّهِ المُتَواضِعوُنَ، کَذلِکَ أبعَدُ النّاسِ مِنَ اللَّهِ المُتَکبِّرُونَ «15»
. اى داود! چنان که نزدیکترین مردم به خدا فروتنانند، دورترین مردم از خدا متکبرانند.
علامهى مجلسى در رابطه با تواضع مىفرماید:
تواضع ترک تکبّر و ذلت و خاکسارى در برابر پیامبر و امامان و مردم مؤمن است، تواضع نفرت از رفعت و چیرهگى است و همهى این امور موجب قرب انسان به حق و ضدش موجب دورى انسان از خداست «16».
در هر صورت تواضع و فروتنى در برابر حق و شؤون حق که از جلوههایش قبول فرمانهاى خدا و اوامر و نواهى پیامبر و خواستههاى امامان و نرمى داشتن در برابر زن و فرزند و پدر و مادر و عموم مردم است از باارزشترین زیبایىهاى اخلاق و از حسنات ملکوتیه و خصال عرشیه است.
لقمان حکیم پس از این که فرزندش را به تواضع توجه مىدهد مىفرماید:
آنان که خود را زرنگ و تیز مىدانند و تصور مىکنند این زرنگى و تیزى آنان را از حق بىنیاز مىنماید سخت در اشتباهند؛ زیرا زرنگ و تیز با همهى زرنگى و تیزیش نزد حق بىمقدار و ناچیز است و بدون حق ارزش قابل توجهى ندارد.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- «وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ کَفى بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ» رعد (13) 43.
در مصادر روایى خاصه در روایات مختلف بیان شده است که «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَاب» حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام است.
کافى: 1/ 229، باب أنه لم یجمع القرآن...، حدیث 6؛ أمالى صدوق: 564، المجلس الثالث والثمانون، حدیث 3؛ بشارة المصطفى: 193؛ بصائر الدرجات: 212، باب 1؛ روضة الواعظین: 1/ 105؛ مناقب: 2/ 29، فصل فى المسابقة بالعلم؛ وسائل الشیعه: 27/ 181، باب 13، حدیث 33546، 33564، 33589؛ بحار الانوار: 23/ 191، باب 10، حدیث 11 و...
(2)- غرر الحکم: 254، فضیلة حسن الخلق، حدیث 5361؛ هدایة العلم: 183.
(3)- نهج البلاغه: 174، خطبهى 86.
(4)- کافى: 2/ 90، باب الصبر، حدیث 9؛ بحار الانوار: 68/ 73، باب 62، حدیث 6.
(5)- کافى: 2/ 89، باب الصبر، حدیث 4؛ تحف العقول: 281؛ بحار الانوار: 68/ 91، باب 62، حدیث 46.
(6)- کافى: 8/ 150، حدیث من ولد فى الإسلام، حدیث 132؛ وسائل الشیعه: 19/ 266، باب 6، حدیث 24559.
(7)- تحف العقول: 278؛ بحار الانوار: 75/ 135، باب 21، حدیث 3.
(8)- نهج البلاغه: 425، خطبهى 184 (معروف به متقین).
(9)- کافى: 1/ 15، کتاب العقل و الجهل، حدیث 12؛ وسائل الشیعه: 15/ 206، باب 8، حدیث 20291.
(10)- تفسیر امام عسکرى: 325، التواضع وفضل خدمة الضعیف، حدیث 173؛ بحار الانوار: 72/ 117، باب 51، حدیث 1.
(11)- معانى الاخبار: 381، باب النوادر المعانى، حدیث 9؛ بحار الانوار: 72/ 465، باب 95، حدیث 4.
(12)- مصباح الشریعه: 72، باب الثانى و الثلاثون فى التواضع؛ بحار الانوار: 72/ 121، باب 51، حدیث 12.
(13)- عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: قدم أعرابی على النبی صلى الله علیه و آله و سلم فقال: یا رسول اللَّه! تسابقنی بناقتک هذه، قال: فسابقه فسبقه الأعرابی، فقال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم: إنکم رفعتموها فأحب اللَّه أن یضعها، إن الجبال تطاولت لسفینة نوح وکان الجودی أشد تواضعا، فحط اللَّه بها على الجودی.
الزهد: 61، باب التواضع والکبر؛ بحار الانوار: 72/ 123، باب 51، حدیث 18.
(14)- عن عبد الرحمن بن الحجاج، عن أبى عبد اللَّه علیه السلام قال: أفطر رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم عشیة خمیس فى مسجد قبا، فقال: هل من شراب، فاتاه أوس بن خولى الأنصارى بعس مخیض بعسل، فلما وضعه على فیه نحاه، ثم قال: شرابان یکتفى بأحدهما من صاحبه لا أشربه ولا أحرمه، ولکن أتواضع للَّهِ، فان من تواضع للَّهِ رفعه اللَّه، ومن تکبر خفضه اللَّه، ومن اقتصد فی معیشته رزقه اللَّه، ومن بذر حرمه اللَّه، ومن أکثر ذکر الموت أحبه اللَّه.
کافى: 2/ 122، باب التواضع، حدیث 3؛ وسائل الشیعه: 15/ 277، باب 31، حدیث 20505.
(15)- کافى: 2/ 123، باب التواضع، حدیث 11؛ بحار الانوار: 72/ 132، باب 51، حدیث 34.
(16)- بحار الانوار: 72/ 132، باب 51، ذیل حدیث 34.